پرنده نیستم
تا در هوایت پرواز کنم
پری نیستم
تا در رویایت شنا کنم
پرپرم کن
شاید باد
راه خانه ات را به من نشان داد.
مثل آوازهای عاشق تو در گلویم اگر قناری نیست
از غم غربت است همسایه! در قفس خواندن افتخاری نیست
صحبت از میله های معروف است، یک نفر خواب آسمان می دید
غافل از اینکه زود می میرد برکه ی کوچکی که جاری نیست
عشق یک اتفاق تکراری ست مثل «سیب از درخت می افتد»
مثل سیب از درخت... اما نه! عشق محصول بی قراری نیست
کار حوا نبود شاید هم آدم از روز اول عاشق بود
[صحنه سازی بس است، یک جمله] در من احساس شرمساری نیست!
من شبیه پرنده ای بودم، به هوای تو پر زدم تا عشق
بعد از آن تازه باورم شد که آسمان عکس یادگاری نیست
ماجرا ساده است باور کن، مثل فال تمام کولی ها
تو به فنجان من*... [نه، گریه نکن! این غزل جای سوگواری نیست]
آخر داستان ما مثل همه ی قصه های تکراری
ایستگاه قطار، یک چمدان... راستی این که بدبیاری نیست؟
خواستی بعد از این خودت باشی، به سلامت برو، خداحافظ
قهرمان تو زنده می ماند، زخم این دشنه نیز کاری نیست
* «قهوه ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمی گنجم»